حمله اتمی آمریکا

دو بمب اتمی به فاصله 3 روز بر روی شهرهای هیروشیما و ناکازاکی انداخته شد که باعث کشتار گسترده شهروندان این دو شهر گردید.

حدود 220هزار نفر در اثر این دو بمباران اتمی جان باختند که بیشتر آنان را شهروندان غیرنظامی تشکیل می‌دادند. بیش از نیمی از قربانیان بلافاصله هنگام بمباران کشته شدند و بقیه تا پایان سال 1945 بر اثر اثرات مخرب تشعشعات رادیواکتیو جان خود را از دست دادند و برخی نیز هنوز بواسطه انتقال این مواد مسموم از نسلی به نسل دیگر از تبعات آن عذاب می‌کشند.



تصویر ارائه شده مربوط به یکی از قربانیان حمله اتمی آمریکا به هیروشیما است.

بمبی که 140 هزار نفر را ذوب کرد+ عکس

فعل و انفعالات اتمی در مرکز این بمب باعث گرمائی حدود چندین میلیون درجه سانتیگراد شد بطوریکه هر چیزی را تا شعاع یک و نیم کیلومتری مرکز اصابت بمب بطور کلی ذوب نمود.

به گزارش فارس، بمباران اتمی هیروشیما و ناکازاکی دو عملیات اتمی بودند که در زمان جنگ جهانی دوم به دستور هری ترومن، رئیس جمهور وقت آمریکا، علیه امپراتوری ژاپن انجام گرفتند. در این دو عملیات، دو بمب اتمی به فاصله 3 روز بر روی شهرهای هیروشیما و ناکازاکی انداخته شد که باعث کشتار گسترده شهروندان این دو شهر گردید. حدود 220000 نفر در اثر این دو بمباران اتمی جان باختند. بیش از نیمی از قربانیان بلافاصله هنگام بمباران کشته شدند و بقیه تا پایان سال 1945 بر اثر اثرات مخرب تشعشعات رادیواکتیو جان خود را از دست دادند.

بمباران هسته‌ای هیروشیما و ناکازاکی تا به امروز تنها موارد استفادهی جنگی از سلاح هسته‌ای در جهان است.
 


این مطلب که در «ویکی پدیا» آمده ادامه می دهد: تصویر ارائه شده، بمب اتمی به نام پسرک بود که توسط یک هواپیمای بمب افکن به نام انولا گی بر روی هیروشیما انداخته شد. برای تاثیر تخریبی بیشتر، بمب به نحوی تنظیم شده بود که 576 متر بالای سطح زمین منفجر شود. انرژی تولید شده توسط این بمب برابر بود با انرژی حاصل از 15 کیلوتن تی‌ان‌تی. فعل و انفعالات اتمی در مرکز این بمب باعث گرمائی حدود چندین میلیون درجه سانتیگراد شد. این گرمای عظیم هر چیزی را تا شعاع یک و نیم کیلومتری مرکز اصابت بمب بطور کلی ذوب نمود. مردمی که از دور دست انفجار "پسرک " را در آسمان هیروشیما مشاهده کردند می‌گفتند که خورشید دیگری را در آسمان دیده‌اند.

شهید مرتضی مطهری و فلسطین

آنچه خواهید خواند، بخشی از سخنرانی استاد شهید مرتضی مطهری در عاشورای 1390 ه.ق (27 اسفند 1348) یعنی حدود 40 سال پیش از این است. اگرچه خود استاد پس از این سخنرانی، دستگیر و مدتی را در سلول انفرادی به سر برد؛ اما ظاهرا هنوز هم این سخنان تازه و البته بی‌مدعی است:

... اگر پیغمبر اسلام زنده می‏بود، امروز چه می‏کرد؟ درباره چه مسئله‏ای‏ می‏اندیشید؟ والله و بالله قسم می‏خورم که پیغمبر اکرم در قبر مقدسش‏ امروز از یهود می‏لرزد. این یک مسئله دو دو تا چهار تاست. اگر کسی نگوید، گناه کرده است، من اگر نگویم و الله مرتکب گناه شده‏ام، هر خطیب و واعظی اگر نگوید، مرتکب گناه شده است. گذشته از جنبه اسلامی، فلسطین چه‏تاریخچه‏ای دارد؟ قضیه فلسطین مربوط به دولتی از دولت‌های اسلامی هم نیست‏، مربوط به یک ملت است، ملتی که او را به زور از خانه‏اش بیرون‏ کرده‏اند...

والله و بالله ما در برابر این قضیه‏ مسئولیم. به خدا قسم مسئولیت داریم. به خدا قسم ما غافل هستیم. و الله قضیه‏ای که دل پیغمبر اکرم را امروز خون کرده است، این قضیه است. داستانی که دل حسین بن علی را خون کرده، این قضیه است. اگر می‏خواهیم‏ به خودمان ارزش بدهیم، اگر می‏خواهیم به عزاداری حسین بن علی ارزش‏ بدهیم، باید فکر کنیم که اگر حسین بن علی امروز بود و خودش می‏گفت برای‏ من عزاداری کنید، می‏گفت چه شعاری بدهید؟ آیا می‏گفت بخوانید: "نوجوان اکبر من" یا می‏گفت بگویید: "زینب مضطرم الوداع، الوداع"، چیزهایی که من (امام حسین) در عمرم هرگز به این جور شعارهای پست و کثیف ذلت آور تن ندادم و یک کلمه از این حرفها نگفتم؟! اگر حسین بن‏ علی بود، می‏گفت اگر می‏خواهی برای من عزاداری کنی، برای من سینه و زنجیر بزنی، شعار امروز تو باید فلسطین باشد. شمر امروز موشه دایان است. شمر 1300 سال پیش مرد، شمر امروز را بشناس. امروز باید در و دیوار این شهر با شعار فلسطین تکان می‏خورد. هی دروغ در مغز ما کردند که‏ آقا این یک مسئله داخلی است، مربوط به عرب و اسرائیل است.

... به‏ قول عبدالرحمن فرامرزی؛ اگر مال اینهاست و مذهبی نیست، چرا یهودیان‏ دیگر دنیا مرتب برای اینها پول می‏فرستند؟ ما چه جوابی در مقابل اسلام و پیغمبر خدا داریم؟ آیا چند روز پیش در روزنامه نخواندید که در سال گذشته یهودیان سایر نقاط دنیا، نه یهودیانی‏ که فعلاً شناسنامه اسرائیلی دارند، 500 میلیون دلار برای اینها فرستادند که با این پولها فانتوم بخرند، بمب‏ بریزند بر سر مسلمانان.

شنیده‏ام یهودیان ایران خودمان در سال گذشته معادل پول 2 فانتوم‏ فرستادند. 36 میلیون دلار پول از یهودیان ایران خودمان برای آنها به عنوان کمک رفت. من آن یهودی‌ها را به عنوان اینکه یهودی هستند، ملامت نمی‏کنم، ما خودمان را باید ملامت کنیم، او به همکیش خود کمک کرده‏ است، با کمال افتخار پول می‏فرستد، رسیدش هم از موشه‏دایان می‏آید و آن‏ را در بازار هم نشان می‏دهد، می‏گوید بیا رسیدش را ببین. مگر همین 2، 3‏ شب پیش ننوشتند (من بریده‏اش را از "اطلاعات" دارم) که الآن فقط یهودیان مقیم امریکا روزی یک میلیون دلار به اسرائیل کمک می‏کنند؟!

آن وقت، تلاش ما مسلمین در این زمینه چه بوده است؟ به خدا خجالت دارد ما خودمان را مسلمان بدانیم، خودمان را شیعه علی بن ابیطالب بخوانیم. اصلاً من باید بگویم بعد از این داستانی را که ما از علی بن ابیطالب نقل‏ می‏کنیم، حرام است که دیگر در منابر نقل کنیم که روزی علی بن ابی‏ طالب شنید، دشمن به کشور اسلامی حمله کرده است؛ "و هذا اخو غامد و قد وردت خیله الانبار"، بعد فرمود شنیده‏ام زینب یک زن مسلمان یا زنی را که‏ در حمایت مسلمانان است، گرفته‏اند. شنیده‏ام دشمن، سرزمین مسلمین را غارت کرده است، مردانشان را کشته است، اسیر کرده است، متعرض زنان‏ آنها شده است، زیورها را از گوش و دست زنها جدا کرده است. بعد همین‏ علی بن ابیطالب که ما اظهار تشیع او را می‏کنیم و نسبت به او حساسیت‌های‏ بی‌معنی و دروغین نشان می‏دهیم فرمود: «فلو ان امرءا مسلما مات من بعد هذا اسفا ما کان به ملوما بل کان به عندی جدیراً»(1). اگر یک مرد مسلمان با شنیدن این خبر دق کند و بمیرد، سزاوار است و مورد ملامت نیست.

آیا ما وظیفه نداریم که کمک مالی به آنها بکنیم؟ آیا اینها مسلمان‏ نیستند، عزیزان ندارند؟ آیا اینها برای حق مشروع بشری قیام نمی‏کنند؟ کیست که امروز منکر شود که فلسطینی‌های آواره، حق بازگشت به وطن خود را ندارند؟ من در سفر مکه بعضی از اینها را دیدم. یک جوانهایی، فقط می‏گفتند: دماء الشهداء، ما امیدمان فقط به خون شهدایمان است. افرادی‏ در میان آنها هستند که والله برای لباسشان محتاجند و برهنه می‏جنگند. اگر 700 میلیون جمعیت مسلمان دنیا، هر فرد روزی یک ریال بدهد، در سال‏ نزدیک به 300 میلیارد دلار می‏شود. اگر فقط مردم ایران که 25‏ میلیون نفر هستیم و 98 درصد ما مسلمان است، هر فرد، روزی یک‏ ریال به فلسطینی‌ها کمک کند، در سال حدود 90 میلیون تومان می‏شود. اگر یک عشر مسلمانان هم هر کس روزی یک ریال کمک کند، در سال 9 میلیون‏ تومان می‏شود. «فضل الله المجاهدین باموالهم و انفسهم (2) الذین‏ آمنوا و هاجروا و جاهدوا فی سبیل الله باموالهم و انفسهم»(3).

به وسیله مال که می‏توانیم کمک کنیم. والله این انفاق واجب است، مثل نماز خواندن و روزه گرفتن واجب است. اولین سؤالی که بعد از مردن‏ از ما می‏کنند، همین است که در زمینه همبستگی اسلامی چه کردید؟ پیغمبر فرمود: «من سمع مسلماً ینادی یا للمسلمین فلم یجبه فلیس بمسلم» (4) هر کس بشنود، صدای مسلمانی را که فریاد می‏کند یاللمسلمین، مسلمانان به‏ فریاد من برسید، و او را کمک نکند، دیگر مسلمان نیست، من او را مسلمان نمی‏دانم. چه مانعی دارد که ما برای اینها حساب باز کنیم؟ چه‏ مانعی دارد که مقدار کمی از درآمد خودمان را اختصاص به اینها بدهیم؟ چرا یهودیان دنیا حتی یهودیان ایران کمک بکنند و ملت‌های دیگر آنها را تحسین کنند، بارک الله بگویند، ملت بیدار بگویند، ولی ما نکنیم؟ مردم بیدار آن مردمی هستند که فرصت شناس باشند، دردشناس باشند، حقایق شناس باشند.

من وظیفه خودم را عمل کردم. وظیفه من فقط گفتن بود و خدا می‏داند، جز تحت فشار وجدان و وظیفه خودم چیز دیگری نبود. این کمک مالی را وظیفه‏ شما می‏دانم. و وظیفه خودم و هر خطیب و واعظی می‏دانم که این را بگوید، بر هر خطیب و واعظی من واجب می‏دانم که چنین حرفی را بزند. مراجع تقلید بزرگی مثل آیت‌الله حکیم و دیگران، رسماً فتوی داده‏اند که کسی که در آنجا کشته می‏شود، اگر نماز هم نخواند، شهید در راه خداست. پس بیاییم به خودمان ارزش بدهیم، به کار و فکر خودمان ارزش بدهیم، به کتاب‌های خودمان ارزش بدهیم، به پول‌های خودمان ارزش‏ بدهیم، خودمان را در میان ملل دنیا آبرومند بکنیم. علت اینکه دولت‌های‏ بزرگ جهان چندان درباره سرنوشت ما نمی‏اندیشند، این است که معتقدند، مسلمان غیرت ندارد. امریکا را فقط همین یکی جری کرده است. می‏گوید مسلمان جماعت غیرت ندارد، همبستگی و همدردی ندارد.

می‏گوید یهودی که‏ برای پول می‏میرد، جز پول چیزی نمی‏شناسد، خدایش پول است، زندگیش پول‏ است، حیات و مماتش پول است، به یک چنین مسئله حساسی که می‏رسد، روزی‏ یک میلیون دلار به همکیشانش کمک می‏کند ولی 700 میلیون مسلمان دنیا کوچکترین کمکی به همکیش خود نمی‏کنند...

پی‌نوشت:........................................................................................................متن کامل این سخنرانی در جلد دوم "حماسه حسینی" منتشر شده است.
1- نهج البلاغه، خطبه 27.
2- سوره نساء، آیه 95.
3- سوره توبه، آیه 20.
4- اصول کافی‏ج 2 ص 164 (به جای مسلما، رجلا آمده).
5- لهوف ص 50.

آمریکا ، مرکز اصلی تجارت زنان


image

خبرگزاری بین المللی زنان "ایونا" : در قرن 21 یکی از مشهورترین مراکز برده داری و سو استفاده جنسی زنان ، امریکا به خصوص ایالت سانفرانسیسکو به شمار می رود .

به گزارش سرویس بین الملل خبرگزاری زنان ، در این شرایط سخت که بحران اقتصادی سراسر اروپا و امریکا را فرا گرفته ، زنان بسیاری برای یافتن شغل به این منطقه وارد می شوند .
بر اساس آمار وزارت امور خارجه آمریکا ، سالانه حداقل 900000 نفر برای کار اجباری و سواستفاده جنسی و بردگی در جهان قاچاق می شوند و بیش از 85 درصد آنان را زنان و دختران شامل می شوند . که از این تعداد ، چیزی بیش از 140000تا 210000 هزار قاچاق انسان به امریکا صورت می گیرد .   

تا کنون وزرات امور خارجه با همکاری سازمان سیا گزارش مشخصی از تعداد زنان و دختران قربانی قاچاق را اعلام نکرده است .

همچنین برخی گروه ها تعداد قربانیان قاچاق انسان به این منطقه را بیش از این برآورد می کنند .

در گذشته تعداد زیادی از زنان به هدف مشاغل پردرآمدی همچون مدل یا مهماندار به آمریکا آورده می شدند اما پس از انتقال متوجه می شدند که به خانه های گروهی، کلوپ ها و مکان های مخصوص این گونه فعالیت ها به فروش گذاشته می شوند . 

کارشناسان سازمان بهداشت جهانی، امریکا را به عنوان مقصد قاچاقچیان انسان جز سه کشور در رده های اول قرار می دهند .

مهمترین مناطق در امریکا پس از سانفرانسیسکو در کالیفرنیا ، نیویورک ، تگزاس و لاس وگاس است .

قاچاقچیان  انسان در خارج از امریکا غالب زنان هستند که بردگان خود را با پرواز به کاناوایا مکزیک برده و پیاده یا با اتومبیل آنان را وارد کالیفرنیا می کنند .

این زنان پس از کالیفرنیا به لوس‌آنجلس یا سانفرانسیسکو برده می‌شوند و در آنجا در خانه یا اتاقی زندانی شده و مجبور به ارایه خدمات به بیش از 15تا 20 مرد در روز هستند و تازه متوجه می شوند که چه سرنوشتی در انتظار آنان است .

همچنین اگر شانس با این گروه از زنان یار باشد ، ممکن است قاچاقچیان گرفتار قانون شوند ؛ اما بسیار کم اتفاق می افتد که به اعمال خود محکوم شوند ؛ زیرا این فعالیت ها به میزان زیادی تحت اطلاع مقامات فدرال و مقامات قضایی صورت می گیرد به گونه ای که هیچ کدام از زنان پس از حضور در محاکم قضایی حاضر به ارایه شهادت علیه زندان بانان خود نیستند .

 
کدخبر : 89082013

22 دلیل برای فروپاشی قریب‌الوقوع آمریکا

به گزارش رهوا و به نقل از مفکرة الاسلام، "عامر عبدالمنعم " نویسنده مصری و سردبیر سایت "العرب نیوز " در مقاله‌ای به بررسی اوضاع و شرایط آمریکا پرداخته و 22دلیل برای فروپاشی قریب‌الوقوع این امپراطوری ذکر می‌کند.
وی در ادامه مقاله خود با استناد به اسناد و مدارک بین‌المللی ادعاهای کاخ سفید در مورد دستاوردهای خود در عراق و افغانستان را زیر سوال می‌برد:

1-در گزارش شاخص فساد Corruption Perceptions Index سال 2009 از سوی سازمان شفاف‌سازی بین‌المللی واقع در برلین، افغانستان و عراق از جمله فاسدترین کشورهای جهان هستند. این گزارش 180 کشور را در برمی‌گیرد، که در آن عراق در رتبه 176 و افغانستان در رتبه 179 قرار دارد.

2-عراق و افغانستان از جمله خطرناکترین کشورهای جهان هستند و نبود امنیت در این دو کشور بنا بر گزارش سالانه امنیت جهانی "گلوبال بیس اندیکس " در سال 2010 که مؤسسه "اکونومیست اینتلیجنس یونیت "[موسسه اطلاعات اقتصادی] وابسته به مجله انگلیسی "اکونومیست " برآن نظارت دارد، آمده است. در این گزارش شاخص امنیت در 149 کشور جهان مورد بررسی قرار گرفته که در نتیجه آن، عراق در رتبه 149 و افغانستان در رتبه 147 قرار گرفته است.

3-در ششمین سنجش سالیانه کشورهای شکست خورده در سال 2010، افغانستان و عراق از جمله 10 کشور اول بودند. تهیه این گزارش توسط نشریه "سیاست خارجی " با همکاری مرکز "صندوق برای صلح " تهیه شده است؛ این مرکز یک مرکز پژوهشی آمریکایی می‌باشد که با پرداختن به درگیری‌های بین‌المللی به دنبال راههای اداره این درگیریها، حل آنها و علل به راه افتادن آنها می‌باشد. این سنجش رتبه دولت‌ها را بنا بر درجه ضعف‌شان در ادای وظایف محوله به آنها تعیین می‌کند.

4-گزارش‌های سازمان ملل به این مطلب اشاره دارد که افغانستان به بزرگترین کشور تولید کننده مواد مخدر در 10 سال اخیر تبدیل شده است.

*فروپاشی آمریکا*

شاید به دلیل عجله در پاسخ به ادعاهای مطرح شده از سوی فرماندهی مرکزی ایالات متحده آمریکا، برخی مطالب از قلم افتاده باشد، اما مسئله مهمتری که بسیاری را به بسیج شدن در پشت این جوابیه واداشته، صحبت از فروپاشی و سقوط آمریکا و نابودی رؤیای امپراطوری این کشور است. رهبری آمریکا گشوده شدن این مطلب و بحث پیرامون آن را برنمی‌تابد چرا که موجب رسوایی مسائلی می‌شود که آنها به دنبال پنهان کردن و دور نگاه داشتن آن از انظار همگان می‌باشند.
مسئله فروپاشی و سقوط امپراطوری آمریکا، موضوع بحث متفکرین و استراتژیست‌ها در آمریکا و سراسر جهان و با تمامی زبانها می‌باشد؛ کسانی که به دنبال اطلاع از هزاران تحقیق و سند مرتبط با این موضوع هستند، کافی است در گوگل سرچ کنند تا به صدها هزار عنوان پیرامون این موضوع دست یابند.
با سرچ سریع عنوان "فروپاشی امپراطوری آمریکا " 186000 عنوان و با سرچ "سقوط امپراطوری آمریکا " 163000 عنوان و با سرچ انگلیسی " The collapse of the American empire "359000 هزار عنوان یافت می‌شود.
اخیرا در آمریکا، ده‌ها کتاب پیرامون فروپاشی امپراطوری آمریکا منتشر شده که بارزترین آنها کتابهای (مرز قدرت ... پایان استثنائی آمریکا) نوشته "اندرو باسیفچ " استاد تاریخ و روابط بین‌الملل دانشگاه بوستن و کتاب (جنگ سه تریلیون دلاری) نوشته "ژوزف استیجلتز " برنده جایزه نوبل اقتصاد جهان در سال 2000 و "لیندا بیلمز " استاد سیاست عمومی دانشگاه هاروارد می‌باشد.
بنا بر پیش‌بینی‌های اندیشمندان اقتصادی غرب، سقوط قریب‌الوقوع امپراطوری آمریکا و عقب‌نشینی از جهان، سریعتر از آنچه تصور می‌کنیم محقق خواهد شد و آنگونه که جورج بوش، رئیس‌جمهور سابق آمریکا اعلام کرد زمان آن سال 2025 نخواهد بود؛ در آن روز ملت آمریکا خواهان جدایی از نفت و جایگزینی آن با انرژی دیگری هستند، در آن روز قدرتی خارج از سلطه ایالات متحده بر خاورمیانه حکومت خواهد کرد.
در ادامه نویسنده برای اطمینان از فروپاشی قریب‌الوقوع امپراطوری آمریکا، شاخصه‌ایی را در سه حیطه مورد بررسی قرار می‌دهد: فروپاشی اقتصادی، شکست نظامی و افول سیاسی و فرهنگی.
در این بخش، نویسنده با تکیه بر شاخصه‌ اقتصادی، به مانند امپراطوری‌های پیشین بر پایان نزدیک امپراطوری آمریکا تأکید می‌کند. اقتصاد یکی از عوامل سقوط امپراطوری‌های گذشته بوده است. زمانی که اتحاد جماهیر شوروی تفکیک و دچار فروپاشی شد، با وجود شکستش در افغانستان از لحاظ نظامی ضعیف نبود، بلکه به دلیل سایش نابودکننده اقتصاد روسیه و تراکم بدهی‌ها دچار فروپاشی شد. همین مسئله برای امپراطوری بریطانیا، فرانسه و حتی امپراطوری عثمانی رخ داد و در اثر ناتوانی اقتصادی و کثرت بدهی‌ها سقوط کردند.
در اینجا منظور از سقوط بازگشت آمریکا به قرون وسطی نیست، بلکه مقصود آن است که تبدیل به کشوری عادی خواهد شد که در مرزهای خود زندگی می‌کند؛ این کشور همچنان مانند بریطانیا، فرانسه و روسیه دولتی قوی باقی خواهد ماند، ولی طمع توسعه و استعمار آن پایان یافته و سلطه آن بر جهان پایان خواهد پذیرفت.
در مرحله دوم این بحث، نویسنده شکست طرح نظامی آمریکا و غرب در عراق و افغانستان و ناتوانی آمریکا در ورود به جنگ های جدید را مورد بررسی قرار می‌دهد و به دنبال اثبات این مسئله است که توان نظامی، بعد از آنکه به نهایت خود رسید، دیگر رو به ضعف نهاده و سلاح‌های پیشرفته به تنهایی، پیروزی و تحقق اهداف استراتژیک را میسر نمی‌سازد.
در مرحله سوم نویسنده ضمن تکیه بر فروپاشی سیاسی و اخلاقی آمریکا و غرب با نگاهی جامع، به آینده جهان پس از فروپاشی آمریکا و جایگاه مسلمانان در نظام نوین جهان می‌پردازد.

*شاخصهای اقتصادی فروپاشی قریب‌الوقوع آمریکا*


در میدان گاوبازی، مبارزی که بنیه‌اش ضعیف باشد قادر نیست در ابتدا بر گاو عظیم‌الجثة پیروز شود و اگر در مقابل این گاو بایستد بدون شک کشته خواهد شد، اما خونریزی مستمر ناشی از تیرهای کوچک، این گاو با شاخ‌های‌ بلندش را وادار می‌کند تا در پایان مبارزه بر زمین بیفتد.
آنچه برای آمریکا رخ داد این بود که درگیر جنگ‌های سریع شده و در کمترین زمان بر دشمنانی که ضعف در ایشان رخنه کرده، پیروز می‌شد. این مسئله در دو جنگ جهانی رخ داد؛ جنگ‌هایی رخ داد و عملیات‌های نظامی به راه افتاد. این جنگ‌ها تأثیری بر قدرت اقتصادی ایالات متحده نداشت چرا که در کوتاه مدت به پایان می‌رسید و از دیگر سو بودجه‌های مازاد آمریکا این توان نظامی را پشتیبانی می‌کرد.
مسئله جدیدی که در جنگ‌های اخیر برای آمریکا رخ داد، این بود که با واکنش‌های غیر منتظره و مقاومتی روبرو شد که این کشور را در مقابل دوستان غربی‌اش تحقیر کرده و هیبت آن را در هم شکست. ملت افغانستان و عراق تسلیم نشدند و آمریکا و غرب در هر دو جنگ شکست خوردند؛ دولت بوش اقتصاد آمریکا را در جنگ فرسایشی وارد کرد؛ قرض، بدهی و فشار بر بودجه بالا گرفت و با طولانی شدن جنگ اقتصاد آمریکا دچار تزلزل شد و ناگهان قلعه بر سر بوش خراب شد تا جائیکه مجبور شد با ذلت و خواری از منصب ریاست خارج شود.
ملت آمریکا که در ابتدا از جنگ حمایت کرد، به رهبر خود پشت کرده و دور شد و اوباما را بعنوان نخستین رئیس جمهور سیاه پوست کشور انتخاب کردند تا شاید ارتش را از خارج به عقب کشانده و فروپاشی را متوقف سازد؛ اما اوباما پس از ویرانی و از دست رفتن فرصت بر سر کار آمد.
دیگر رئیس جمهور جدید جز طمع در دور بعدی ریاست‌جمهوری خود قادر به انجام کاری نبود، لذا برای نزدیک شدن به فقرا اقدام به درمان، استخدام و معافیت ایشان از مالیات نمود، هرچند این مسئله باعث افزایش کسری بودجه آمریکا شد.
کسانی که اوضاع اقتصادی آمریکا را دنبال می‌کنند، درمی‌یابند که بازیابی سلامت آمریکا تنها یک سراب و خواب پریشان است و این کشور بسیار بسیار به ورشکستگی نزدیک شده و فروپاشی آن خیلی سریعتر از چیزی است که تصور می‌کنیم و ما ناگاه به مانند فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی خود را در برابر سقوط ناگهانی ایالات متحده خواهیم یافت.
با پیگیری تغییر اوضاع اقتصادی و مطلع شدن از پیش‌بینی‌های تحلیلگران جهانی و آمریکایی می‌توان 22 دلیل بر فروپاشی قریب‌الوقوع ایالات متحده آمریکا در نظر گرفت از جمله:

1-افزایش بیسابقه کسری بودجه: دفتر بودجه کنگره آمریکا اعلام کرد میزان کسری بودجه در سال 2010 به 1.342 تریلیون دلار رسیده و کنگره انتظار دارد این کسری در سال 2011 به 1.066 تریلیون دلار برسد. کسری بودجه‌ای که کاخ سفید در فوریه گذشته اعلام کرد چیزی در حد 8.53 تریلیون دلار در طول 10 سال بوده است، اما دیوان بودجه اعلام کرد که میزان این کسری به 9.75 تریلیون دلار افزایش یافته است. کارشناسان انتظار دارند بودجه سال 2011 سبب کسری 10 تریلیون دلاری طی 10 سال اخیر شود.

2-افزایش کسری شاخص بازرگانی به دلیل افزایش واردات از خارج و بازگشت صادرات آمریکایی: گزارش وزارت بازرگانی ایالات متحده حاکی است که میزان این کمبود در سال 2009 به 375 میلیارد دلار رسید و این میزان امسال کاهش نیافته و در طول 6 ماه نخست سال جاری به 334.9 میلیارد دلار رسیده است. به گفته وزارت بازرگانی خارجی آمریکا، کسری شاخص تجاری آمریکا در آگوست 2010، 8.8% رشد داشت یعنی از 42.6 میلیارد دلار در ژولای به 46.4 میلیارد دلار در آگوست 2010 افزایش یافت.
چین در صدر کشورهایی قرار دارد که در مقایسه با ایالات متحده، میزان تجارت به نفع این کشور متمایل است. کسری شاخص تجاری آمریکا با این کشور به عنوان نمونه از 2/20 میلیارد دلار در آگوست سال گذشته به 28 میلیارد دلار در ماه مشابه امسال رسیده است.

3-بنا به گزارش وزارت خزانه‌داری آمریکا در ژوئن، میزان بدهکاری‌های عمومی آمریکا طی 10 سال گذشته با افزایش 58% ، از 5.647 تریلیون دلار در سال 2000 به 13 تریلیون دلار در سال 2010 رسید، یعنی چیزی حدود 93% تولید ناخالص داخلی این کشور. انتظار می‌رود این میزان در سال 2015، به 19.7تریلیون دلار برسد یعنی 102.6% تولید ناخالص داخلی، در نتیجه ایالات متحده چاره‌ای جز ورشکستگی ندارد.
بنا بر گزارش مارس گذشته گروه اقتصادی شبکه "CNN "، این آمار و ارقام رسمی، شامل بندهای مخفی که حجم این بدهی‌ها را به ارقام نجومی می‌رساند، نمی‌باشد؛ از جمله آنها ضرر و زیانهای شرکت‌های ورشکسته است که دولت آمریکا آنها را اداره می‌کند و نیز خسارتهای کاهش مالیات. کارشناسان بر این مطلب تأکید دارند که میزان بدهی‌های آمریکا که هر روز 1.4 میلیارد دلار و هر دقیقه حدود یک میلیون دلار افزایش می‌یابد، به مانند یک بمب ساعتی است که ممکن است هر لحظه منفجر شود.


4-چین به تنهایی با در دست داشتن حدود یک تریلیون دلار از اسناد خزانه و اوراق بدهی‌های آمریکا، هر زمان که بخواهد از این اسناد خلاص شود، قادر است اقتصاد آمریکا را از پا بیندازد.

5-گزارش کمیته مشترک اقتصادی وابسته به کنگره آمریکا اعلام کرد که هزینه‌های دو جنگ طی سالهای 2002 و 2008، بر خلاف برآورد 50 تا 60 میلیارد دلاری دولت بوش به حدود 1.6 تریلیون دلار رسید. در آینده نیز هزینه‌های اقتصادی به مراتب بیشتر از این خواهد بود، چرا که بنا بر پیش‌بینی‌ها هزینه این دو جنگ در فاصله سالهای 2003 و 2017، به 3.5 تریلیون دلار خواهد رسید؛ به عبارتی هر خانوار معمولی آمریکایی متحمل هزینهای حدود 46400 دلار خواهد شد.

6-افزایش هزینه جنگ عراق و افغانستان به 6.4 تریلیون دلار: این مطلب را "ژوزف استیگلیتز " اقتصاددان و برنده جایزه نوبل به همراه "لیندا بیلمز " استاد دانشگاه هاروارد، نویسندگان کتاب "جنگ 3 تریلیون دلاری "، با در نظر گرفتن هزینه‌های نگهداری سربازان زخمی و سالم اعلام کرده‌اند. این دو نفر بعد از دو سال و به دنبال آمار جدید اتحادیه کهنه ‌سربازان، ارقام منتشر شده در کتابهای خود را اصلاح کردند.

7-از حقایق ثبت شده در کنگره، آن است که جنگ برای آمریکا ماهیانه 80 میلیارد دلار هزینه دارد و از طرفی هزینه اعزام سربازان به منطقه به 2.5 میلیارد دلار رسیده است. هزینه پرتاب بمب‌ها و موشک‌ها حدود 10 تا 15 هزار دلار در ساعت است و هزینه راه‌اندازی هر یک ناو هواپیما‌بر، روزانه 3 میلیون دلار است.

8- افزایش بودجه دفاعی طی 10 سال اخیر فشار زیادی را بر بودجه عمومی ایالات متحده تحمیل نموده است. بودجه تخصیص یافته از سوی پنتاگون در سال 2001، 432 میلیارد دلار بوده که در سال 2008، این میزان به 696.3 میلیارد دلار و در سال 2011 به 720 میلیارد دلار رسیده است.

9- وزارت بازرگانی آمریکا بر خلاف وعده‌های داده شده از سوی دولت، بر کاهش رشد تولید ناخالص داخلی و کاهش تقاضای محصولات غیر دفاعی آمریکا در بازار جهانی تأکید دارد که این مسئله کشور را به سمت ورشکستگی پیش می‌برد.

10- نوسان بازار سهام آمریکا، عدم اعتماد به این بازار و نیز فرار سرمایه‌گذاریهای خارجی از این کشور: عدم اعتماد بین‌المللی به بازارهای مالی آمریکا و فرار سرمایه‌گذاری‌های خارجی، موجب ایجاد بحران در اعتبار آمریکا شده است.

11- تعطیلی ده‌ها هزار کارخانه و شرکت آمریکایی و اخراج کارگران آنها: بر اساس آمارهای ورشکستگی بکار رفته از سوی وکلا و بانکها، در ژانویه 2010، 6502 شرکت به موجب قوانین ورشکستگی تقاضای حمایت از بدهکاران نمودند در حالیکه این آمار در می 2009، 6055 شرکت بوده است.

12- ورشکستگی بیش از 150 بانک آمریکایی که همچنان 500 بانک دیگر در آستانه ورشکستگی هستند؛ سقوط بانک‌ها موجب می‌شود که کشور در تمامی زمینه‌های اقتصادی به طور کامل فلج شود.

13- کاهش ارزش دلار در برابر سایر پولهای رایج: ارزش دلار در برابر یورو و یوان چین به کمترین میزان ممکن رسیده است. این کاهش مستمر قیمت دلار اعتماد در سرمایه‌گذاری، به ویژه بر روی اسناد دولت آمریکا و بازار پولی این کشور را از بین می‌برد.

14- روی آوردن سرمایه‌گذاران به خرید طلا به جای سرمایه‌گذاری بر روی دلار: چرا که طلا منبعی ارزشمند می‌باشد، در حالیکه دلار ارزش جهانی خود را از دست داده است؛ این مسأله‌ای است که موجب افزایش قابل توجه قیمت طلا شده است.

15- در لیست نیوزویک در مورد بهترین کشورها در جهان، آمریکا از رتبه نخست میان 100 کشور جهان در سال 2000 به رتبه 11 در سال 2010، نزول کرده است.

*به سوی فقر*

16- طی نیم قرن، میانیگن فقر در آمریکا به بالاترین سطح خود رسیده است، به گونه‌ای که تعداد فقرا در سال گذشته 43.6 میلیون تن از شهروندان آمریکایی بوده است. مرکز آمار ایالات متحده تأکید کرد میانگین فقر از چیزی حدود 13.2% در سال 2008 به 14.6% در سال 2009 رسیده که از آغاز آمارگیری فقرا در سال 1959، بالاترین سطح آن می‌باشد.

17- شمار شهروندان محروم از بهداشت از 46.3 میلیون در سال 2008 به 50.7 میلیون در سال 2009 افزایش یافته، یعنی چیزی حدود 16.7% کل شهروندان ایالات متحده.

18- در حال حاضر 10 میلیون آمریکایی از بیمه بیکاری استفاده می‌کنند و این چیزی حدود 4 برابر این تعداد در سال 2007 می‌باشد.

19- بیش از 41 میلیون آمریکایی از کوپن غذا استفاده می‌کنند که طی دسامبر 2007 تا ژوئن 2010، شمار آمریکایی‌هایی که به برنامه کوپن غذا اضافه شده‌اند 55% افزایش داشته است.

20- بنا بر گزارش گروه مسئول از جانب سنای آمریکا وابسته به برنامه وزارت بازرگانی، بیش از 6 میلیون خانواده آمریکایی به مدت 60 روز یا بیشتر از پرداخت اقساط خود عقب مانده‌اند.

21- میزان بیکاری در ایالات متحده به دلیل کاهش میانگین رشد و تعطیلی بیشتر کارخانه‌ها و انتقال برخی کارخانه‌ها به کشورهای آسیایی و نیز انبوه جنسهای ارزان چینی در بازار آمریکا، افزایش یافته است. میزان بیکاری در سال 2000، 3.9% بوده است. وزارت کار آمریکا اعلام کرد میانگین بیکاری به 9.6% افزایش داشته است. در حال حاضر مجموع تعداد بیکاران در ایالات متحده حدود 15 میلیون کارگر است که 6.2 میلیون نفر از آنان در بیکاری طولانی (بیشتر از 26 هفته) به سر می‌برند، یعنی بیش از 40% بیکاران مدتی بیش از 6 ماه را در جستجوی کار می‌گذرانند، در حالیکه 21% ایشان مدتی بیش از یک سال را در بیکاری به سر می‌برند.

22- کاهش میزان تحصیل در آمریکا بویژه در زمینه آموزش عالی: اوباما در این راستا اعلام کرد: تعداد محصلین در این سطح از آموزش از میان شهروندان ما به سخنی 50% است، این در حالی است که شمار افرادی که در دوره دبیرستان ترک تحصیل می‌کنند بالاترین میزان در میان کشورهای صنعتی میباشد و همزمان نیمی از دانشجویانی که تحصیلات دانشگاهی خود را آغاز می‌کنند، آن را به پایان نمی‌رسانند.

اینها بارزترین شاخصه‌ایی بود که نشان می‌دهد ایالات متحده با سرعت به سمت فروپاشی به پیش می‌رود؛ نویسنده در پایان به هشداری اشاره می‌کند که "نیل فرگوسن "، کارشناس اقتصادی آمریکا، استاد دانشگاه هاروارد، نویسنده مقالات هفتگی مشهور در روزنامه لس آنجلس تایمز و صاحب کتاب "امپراطوری- صعود و نابودی سیستم جهانی بریطانیا و درس‌هایی برای قدرتهای جهانی " آن را مطرح کرده و آن این است که امپراطوری آمریکا طی دو سال آینده به صورت غیرمنتظره‌ای فروپاشی خواهد کرد.
آمریکا سقوط خواهد کرد همانگونه که امپراطوری‌های دیگر سقوط کردند، صفحه این امپراطوری نیز در هم پیچیده خواهد شد و دیگر ستونی برای آن باقی نخواهد ماند و به خاطر جنایت‌های ضد بشری این امپراطوری کسی بر آن نخواهد گریست.


هرتسل: برپایی حکومت یهودی برای جهان امری ضروری است


هرتسل در کتاب دولت یهود می نویسد:برپایی حکومت یهودی برای جهان امری ضروری است و به همین دلیل این حکومت تأسیس خواهد شد.
به گزارش خبرنگار جهاد و مقاومت مشرق ، کتاب «دولت یهود» از جمله منابع پایه و اصلی اندیشه سیاسی صهیونیسم می باشد. این کتاب که بیش از یک قرن از نگارش آن می گذرد ، اساسنامه تشکیل دولت صهیونیستی به شمار می رود که رژیم اشغالگر قدس بر اساس آموزه های آن تاسیس گردیده. این کتاب تا کنون در ایران ترجمه نشده است و نخستین بار است که پایگاه خبری و تحلیلی مشرق ، اقدام به برگردان فارسی آن می نماید.
امید است که این نخستین گام در جهت تعمیق هر چه بیشتر دشمن شناسی در میان جوانان و باورمندان به آرمان فلسطین بوده و مورد قبول قرار گیرد. بخش دوم از نوشته هرتسل تقدیم علاقمندان می گردد:


سخن در توصیف زیبایی طرح و ایده خود را کوتاه کنم تا گمان نشود که به نگارش یک امر آرمانی می پردازم.به هر حال پیش بینی می کنم برخی افراد بی فکر و بی خرد، ایده من را مسخره کنند و آنرا هجو کنند. که البته اگر این کار را بکنند تأثیر ایده من را بیشتر خواهند کرد. بنده ایده خود را برای یک فرد یهودی که در زمینه های دیگر نسبتاً باهوش است، تشریح کردم. او دیدگاه خود را چنین بیان کرد:
«طرحی که تو به تشریح جزئیات آن در آینده، پرداخته ای، همچون امری واقعی جلوه داده ای، یک طرح آرمانی است.»
این یک مغالطه است. هر وزیر دارایی در تنظیم بودجه و برآورد آن، از ارقام و اعداد فرضی استفاده می کند. یک وزیر دارایی برای این کار، به ارقام و آمارهای مبتنی بر میانگین درآمدهای سال های پیشین و یا درآمدها و سودهای کشورهای دیگر استناد و تکیه نمی کند. بلکه او گاه برای این کار به اعداد و ارقامی تکیه می کند که هرگز سابقه نداشته است. تعیین و اِعمال مالیات های جدید، نمونه ای روشن از این امر است. آیا اگر حتی بدانیم که این برآوردهای بودجه ای کاملاً مطابق با واقعیت نیست، آیا آنرا سیاهه یک بودجه آرمانی تلقی می کنیم؟!
خوانندگان دوستدار من، انتظارات بیشتری دارند. از فرهیختگانی که مخاطب من هستند، می خواهم بسیاری از دیدگاه هایی را که در گذشته بیان کرده اند، رها کنند و حتی فراتر از این، از یهودیانی که در گذشته همه تلاش خود را برای حل مشکل یهود به کار بستند، می خواهم به تلاش های گذشته خود، به عنوان اقدامات بی فایده و اشتباه بنگرند.
یادآور می شوم فراروی دیدگاه هایم، یک آسیب هست که در اینجا هوشیاری خود را نسبت به این خطر اعلام می کنم. من اگر شرایط آینده را با احتیاط فراوان بیان کنم، گمان می شود که من در امکان وقوع آن تردید دارم. در عین حال اگر بخواهم با اصرار فراوان و تأکید بسیار به بیان دیدگاهم بپردازم، به گونه ای عمل کرده ام که گویا می خواهم یک امر خیالی و توهمی را توصیف کنم. بنابر این اعلام می کنم، بنده به طرح و ایده خود ایمان کامل دارم ولی در عین حال نیز اعلام می دارم شکلی را که ممکن است این ایده در پایان به خود بگیرد، من آنرا کشف نکرده ام. [بلکه یک ایده کهن است که آنرا احیا کرده ام.]
برپایی حکومت یهودی برای جهان امری ضروری است و به همین دلیل این حکومت تأسیس خواهد شد.
بی تردید اگر کسی بخواهد این طرح را به تنهایی به پیش ببرد، طرحی غیر معقول به نظر خواهد رسید. بنابر این برای نشان دادن معقول بودن این طرح، نیاز به همکاری شماری از یهودیان است. در این صورت تحقق آن دشواری های چندانی را به همراه نخواهد داشت. موفقیت یک ایده به میزان هواداران و تأیید کنندگان آن بسته است.
شاید جوانان پرانگیزه و بلندپرواز ما-که راه پیشرفت به روی آنان بسته شده است- این دیدگاه را داشته باشند که این حکومت یهودی آینده ای روشن و امیدوار کننده خواهد داشت و آزادی و سعادت و شرف را برای آنان به ارمغان خواهد آورد. در نتیجه برای ترویج این ایده همت بگمارند.
احساس می کنم با انتشار این نوشتار، مأموریت خود را انجام داده ام. من، پس از این نوشتار، قلم را دوباره بر روی کاغذ نخواهم برد. مگر اینکه حملات دشمن های قوی مرا وادار به این کار کند و یا اینکه مقاومت در برابر اعتراض های غیر قابل پیش بینی، نوشتن را بر من واجب کند یا اینکه بخواهم اشتباهی را از بین ببرم.
آیا من امری غیر واقعی را می نگارم؟
ایا من زودتر از زمانه ام، زاده شده ام؟
آیا یهودستیزی، چندان خطرناک نیست؟
خواهیم دید.
این امر به خود یهودیان بستگی دارد که این نوشتار را در اندازه یک نوشتار خیال آمیز سیاسی نگه دارند یا خیر. اگر این نسل یهودیان، کودن باشند و نتوانند حقیقت این نوشتار را بفهمند، نسل بهتری در آینده با خرد بیشتر خواهد آمد و آنرا خواهد فهمید.
یهودیانی که به دنبال حکومت یهودی هستند، آنرا محقق خواهند ساخت و این حکومت برای آنان شکل خواهد گرفت.
[پایان مقدمه مولف]

**فصل اول

*پیش درآمد

شگفت آور است بسیاری از کسانی که در زندگی غوطه ور هستند، از علم اقتصاد، فهم بسیار اندکی دارند. حتی خود یهودیان دیدگاه های سامی ستیزان را با ایمان کامل بازگو می کنند و می گویند: «در امرار معاش به ملل میزبان وابسته ایم و بدون حمایت آنان از گرسنگی می میریم.». این نکته ای است که نشان می دهد اتهام های باطل به چه اندازه شناخت ما از خویش را تضعیف می کند. اما سوال این است که مبنای واقعی ایده «ملت های میزبان» چیست؟ باید گفت یا این سخن بر دیدگاه های کوته بینانه فیزیوکرات ها مبتنی است یا اینکه یک اشتباه بچه گانه ای در پس این ایده نهفته است. تفکری که گمان می کند کالاها در دستان می چرخد و این گردش پایانی ندارد. ما برای اینکه بفهمیم جهان با تولید کالاهای جدید به شدت متحول شده، نیاز نداریم همچون ریپ وان وینکل از خواب طولانی خود را بیدار کنیم.
پیشرفت فناوری که در این برهه از تاریخ رخ داده، به گونه ای است که حتی انسان های نه چندان باهوش و زیرک نیز می توانند ظهور کالاهای جدید در هر نقطه ای را با دو دیده خود بنگرند. این روح ماجراجویی است که موجب آفرینش این کالاها شده، بنابر این کار و تلاشی که این روحیه را همراه نداشته باشد، یک کار متحجرانه است و به عصر حجر بر می گردد. به عنوان مثال می توان کشاورزی را نام برد که هنوز در نقطه ای ایستاده که نیاکان او در هزار سال قبل، ایستاده بودند.
مظاهر نعمت های مادی که اکنون فراهم شده است، ارمغان این مردان ماجراجوست. من از اینکه در اینجا این نکته را بازگو می کنم، احساس شرم دارم. ولی ما ملت دستاوردها و موفقیت ها هستیم.-همچنانکه در داستان های مبالغه آمیز نیز درباره ما اینگونه سخن گفته شده است.- بنابر این ما نیاز نداریم ملت های دیگر دست ما را بگیرند. ما بر چرخش کالاهای قدیمی تکیه نمی کنیم زیرا کالاهای جدید تولید می کنیم. ما امروز بردگانی نوین در اخیتار داریم که با توان فوق العاده کمر به تولید بسته و تولیدات دست ساز را کنار زده اند. این بردگان همان ماشین های صنعتی هستند. هرچند ما به کارگر نیاز داریم تا بتوانیم این دستگاه ها را راه اندازی کنند، اما باید گفت برای این کار نیز نیرو به اندازه کافی داریم. هیچ کس نمی تواند به ما بگوید یهودیان صلاحیت انجام کارهای دستی را ندارند یا اینکه تمایلی به این کار ندارند. مگر کسانی که از شرایط یهودیان در بسیاری از کشورهای اروپای شرقی ناآگاه باشد. بنده در این نوشتار به دنبال دفاع از یهود نیستم، زیرا این کار بیهوده ای است. چراکه هرمطلب عقلانی و حتی عاطفی که باید در دفاع از یهود گفته شود، پیش از این مطرح و بیان شده است.
بنابراین اگر شنوندگان نمی توانند این سخنان را درک کنند، بیان دوباره این سخنان، همچون سخنانی است که فردی در یک بیابان فریاد می زند ولی صدایش را کسی نمی فهمد. اما اگر این شنوندگان قدرت عقل را دارنند و می توانند سخنان گفته شده را درک کنند، باز باید گفت تکرار آنچه در گذشته بیان شده، ضرورتی ندارد.
من ایمان دارم که انسان می تواند از نردبان تمدن بالا رود و خود را به بالاترین سطوح برساند. اما بر این باورم که این پیشرفت گام به گام و بسیار آهسته امکان پذیر است. بنابر این اگر ما باید منتظر بمانیم تا همه مردم به این خیر[ارزش] اخلاقی برسند که لسینگ در کتاب خود با نام «ناتان حکیم » توصیف می کند، باید گفت ممکن است پیش از اینکه به چیزی برسیم ، حیات ما و فرزندان و نوادگان ما و نیز نسل های بعدی، به پایان خواهد رسید.
اما روح زمان معاصر در حال وزیدن است تا ما را به شیوه ای متفاوت نجات دهد. این دوران، نهضتی شگرف را به راه انداخته است. این نهضت به واسطه دستاوردهای تکنولوژی به وجود آمده است. اما در همین حال باید گفت اصلاح گری های معجزه آسای آن هنوز در خدمت انسان قرار نگرفته است. به طوری که هنوز فاصله های فراوانی وجود دارد و با این حال ، ما همچنان از تنگی جا سخن می گوییم. کشتی های بزرگ بخار ما را با سرعت به افق هایی می برد که هیچ کشتی پیش از این نتوانسته بود ما را به آنجا ببرد. قطارها، اکنون ما را با امنیت و آسایش از میان کوه های مرتفع به سوی دیگری می برد، حال آنکه پیش از این باید با پای پیاده از این کوهها بالا می رفتیم.
در حالی که اروپا ما را در گتو زندانی کرده، خبر رویدادهایی از دیگر مناطق جهان به ما می رسد که پیش از این کشف نشده بودند. این خبرها در عرض یک ساعت پس از وقوع، به ما می رسند. بنابر این بدبختی یهودیان یک نابهنجاری تاریخی به شمار می رود. دلیلش نیز این نیست که از یکصد سال گذشته، برهه ای از تاریخ با روشنگری و روشنفکری همراه بوده است. زیرا این روشنگری در واقع برای یک گروه اندک برگزیده رخ داده است. من بر این باورم که نور لامپ برای این اختراع نشده تا سالن های بزرگ را روشن کند، بلکه برق اختراع شد تا ما نیز بتوانیم از نور استفاده کنیم و برخی امور مبهم و تاریکی را بررسی کنیم که برای بشریت اهمیت دارند.
یکی از این مشکلات –نه کمترین آنها- مسأله یهودیت است. ما به دنبال حل این مشکل هستیم. این کار را در واقع نه فقط به نفع خودمان، بلکه به نفع بسیاری از ستمدیدگان و مظلومان جهان انجام می دهیم. مشکل و مسأله یهود، همچنان پابرجاست و انکار آن نیز نشان از کودنی فرد دارد. این مشکل از قرون وسطی به جای مانده است. مشکلی به ظاهر ملل متمدن تا به امروز نتوانسته اند از آن رهایی یابند. این ملل متمدن تمایل فراوانی از خود نشان دادند که با آزادکردن ما این مشکل را حل کنند. هرجا که شمار قابل توجهی یهودی وجود داشته باشد، مشکل یهود، نیز آنجا وجود دارد. هرجا که این مشکل نیز ناپدید گشته، به این معناست که یهودیان از آنجا مهاجرت کرده و مشکل را نیز با خود برده اند. طبیعی است که ما به مکان هایی کوچ می کنیم که در آنها با ستم و ظلم روبرو نباشیم. اما به محض اینکه در مکانی با این وصف، اقامت می کنیم، وجود ما به خودی خود یک ستم است این وضعیت در هر کشوری وجود خواهد داشت. این نیز تا ابد خواهد بود. –حتی در کشورهایی مانند فرانسه که سطح تمدنی بالایی برخوردارند مگر اینکه مشکل یهود در سطح سیاسی راه چاره ای پیدا کند. یهودیان نگون بخت، در حال حاضر سامی ستیزی را به انگلیس می برند. پیش از آن نیز به آمریکا برده بودند.
بر این باورم که «سامی ستیزی» جنبشی فوق العاده پیچیده است. من به «سامی ستیزی» از زاویه دید یک یهودی –اما بدون ترس یا نفرت و انزجار-می نگرم. من می توانم عناصر شکل دهنده این جنبش را ببینم. سامی ستیزی ترکیبی از تمسخر، تکبر در مسائل کلی تجاری، تعصب موروثی، عدم تسامح دینی و در کنار آن تظاهر به دفاع از نفس است. بر این باورم که مسأله یهود به آن اندازه که قضیه ای دینی است، یک مشکل اجتماعی به شمار نمی رود. با این حال ممکن است این مسأله شکل های دیگری نیز به خود بگیرد. این مسأله، یک قضیه قومی است و تنها زمانی حل می شود که ملت های جهان متمدن در یک مجمع بین المللی، به عنوان یک موضوع سیاسی جهانی به آن بپردازند و حل کنند.
ما یک ملتیم... ملت واحد...
ما در هر جامعه ای که بودیم، با خلوص کامل تلاش کردیم، در زندگی اجتماعی خود را به آن جامعه ملحق کنیم و با آنها هماهنگ شویم و در همین حال باور نیاکان خویش را حفظ کنیم. اما چنین اجازه ای به ما داده نشد. ما انسان های وفادار به میهن هستیم. ما گاهی وقتها بیشترین وفاداری به میهن را از خود نشان داده ایم، اما بی فایده بوده است. ما جان و مال خود را –همچون دیگر شهروندان- قربانی کردیم، اما چه سود؟ ما برای اعتلای سرزمینی که در آن زندگی می کردیم، در زمینه های مختلف علمی، فنی و ادبی و یا غنای آن سرزمین از راه تجارت، سختی های فراوانی به جان خریدیم، اما چه سود؟
در برخی کشورهایی که قرن های پیاپی زندگی می کردیم، مردم پس از گذشت این مدت، هنوز به ما به عنوان بیگانه نگاه می کردند. حتی کسانی که اجداد آنها از شهروندان این سرزمین ها نبودند و سابقه حضور آنها کمتر از ما بود، با ما چنین رفتار می کردند، این در حالی بود که یهودیان در معرض انواع رنج ها قرار داشت.
در هر کشوری، اکثریت می توانند، تعیین کنند چه کسانی بیگانه و اتباع خارجی به شمار می آیند. بنابر این مسأله ما در اینجا، مسأله قدرت است و این مسأله نیز مانند امور دیگری است که در روابط بین ملت ها پیش می آید[و قدرت نقش تعیین کننده را دارد.]. من به عنوان یک شخصیت آزاد[بدون تعلق]، به هنگام تبیین این حقیقت، از هیچ یک از حقوق ما که از ما گرفته شده، نمی گذرم. اما باید گفت قدرت از حق پیشی می گیرد. این  حقیقتی است که در جهان معاصر ما رخ داده است و تا آینده بسیار دور این وضعیت باقی خواهد ماند[کنایه از اینکه این حقیقت تلخ، به این زودی زود حل شدنی نیست.]. تلاش ما برای اینکه میهن دوست و وفادار به آن باشیم، بی فایده است. همچنانکه سرنوشت هوگونت ها همین بوده است. آنان سرانجام مجبور به هجرت و کوچ شدند. اما اگر ما را در صلح و آرامش به حال خود بگذارند....! اما گمان نمی کنم که زمانی ما را در صلح و آرامش رها کنند.
ستم و بینوایی هرگز ما را از بین نخواهند برد. بر روی این کره خاکی هیچ ملتی همچون ما، در معرض آزار نبوده و مانند ما مبارزه نکرده است. آزار رسانی بی وقفه به یهودیان موجب شده افراد ضعیف یهودی از بین بروند. اما نیرومند ها زمانی که دیدند شکنجه و اقدامات ایذایی بر ضد آنان گسترش یافت، یهود را از این وضعیت رهانیدند. این امر را به روشنی در برهه پس از رهاسازی یهودیان می توان دید. اما یهودیانی که از دانش و ثروت بهره فراوانی برده بودند، از وفاداری به یهودیت دست برداشتند. هر زمانی که در بازه ای تاریخ از ثبات سیاسی برخوردار بوده ایم، جوامعی که در آنها بوده ایم، ما را در خود جای داده و درک کرده اند. این امر، وِجهه و چهره ما را مخدوش نمی کند. بنابر این دولتمردی که تمایل دارد یهودیان در بافت امت او ادغام و با آن هماهنگ شود، باید ثبات سیاسی را برای یهودیان فراهم سازد. اما هرگز هیچ دولتمردی –حتی بیسمارک - چنین کاری را انجام نخواهد داد.
تعصبات قدیمی که بر ضد ما یهودیان است، همچنان در سویدای قلب ها رخنه کرده و جای دارد. برای اثبات این سخن کافی است به گفتار و عباراتی گوش دهیم که میان مردم به راحتی مبادله می شود. داستان ها و ضرب المثل های خرافی مورد استفاده مردم، همگی ضد سامی هستند[بوی سامی ستیزی می دهند.].
هر ملتی –در هر نقطه از جهان- به مثابه کودک بزرگی است که بی تردید می توان او را تربیت کرد. اما این تربیت، در بهترین شرایط مدت زمانی بسیار طولانی می طلبد. تا در این مدت –همچنانکه پیش از این نیز گفتم-  پیش از اینکه فرایند تربیت این ملت، به بار بنشیند، بتوانیم مشکلات خود را با ابزارهای دیگر حل کنیم.
منظور من از مَچ شدن با ملت ها، فقط انطباق  و سازگاری ظاهری مانند یکسانی لباس، آداب و رسوم و سنت ها و یا زبان نیست. بلکه وحدت و همسانی در اخلاق و احساسات و ادراک نیز مورد نظر بنده است.  هماهنگ شدن و ادغام یهودیان به این معنا، فقط از راه ازدواج مختلط امکان پذیر است. اما باز یادآور می شوم صرف اینکه قانون امکان این ازدواج مصوب شود و این کار به اقدامی قانونی تبدیل شود، کافی نیست، بلکه  ازدواج مختلط میان یهودیان و دیگر اقوام باید برآمده از نهاد دل و احساسات اکثریت ساکنان آن ملت باشد. مجاری ها با مباح کردن ازدواج مختلط دچار اشتباه بسیار بزرگی شدند. زیرا یکی از موارد آن ازدواج یک یهودی مسیحی شده با یک زن یهودی شد. در همین حال مبارزه برای تصویب اصل ازدواج مختلط موجب بروز اختلاف میان مسیحی ها و یهودیان شد. به همین دلیل این کار بیش از آنکه موجب تحقق اختلاط میان جنس و نژادهای مختلف شود، این هدف را دشوارتر کرد.
کسانی که واقعاً دوست دارند یهودیان در ملت های دیگر -که در میان آنها زندگی می کنند- ذوب شوند و با آنان همسان گردند، باید بدانند برای این کار یک راه بیشتر وجود ندارد و آن اینکه یهودیان از قدرتی اقتصادی برخوردار شوند که با این توان اقتصادی امکان فائق آمدن بر تبعیض های اجتماعی اعمال شده بر ضد یهودیان از دیرباز تاکنون، فراهم آید.  شاید قرار گرفتن یهودیان در بالاترین طبقات اجتماعی  دقیق ترین تعبیر این خواسته باشد. به طوری که ازدواج مختلط میان افراد این طبقه بیش از دیگران اتفاق می افتد. اما این خانواده های یهودی که با اموال خویش جایگاهی والا یافته بودند، منقرض شده اند. ولی در  طبقات میانی که یهودیان طبقه بورژوازی را تشکیل می دهند، بروز این پدیده، به گونه ای می شود که مشکل یهودیان را[به جال حل شدن]، با شدت بیشتری رخ می نمایاند.
دست یابی زودهنگام به قدرت، ممکن است با برتری اقتصادی همراه باشد. برتری ای که یهودیان متهم به در اختیار داشتن آن هستند. اگر به خاطر قدرتی که یهودیان اکنون دارند، انقلابی رخ می داد و موجب بروز انزجار میان سامی ستیزان می شد، بنا براین باید گفت در صورتی که قدرت یهودیان افزایش یابد، ممکن است انفجارهای دیگری نیز رخ دهد. بنابر این، اولین گام برای پذیرفته شدن یهودیان در ساختار ملت ها، هرگز  محقق نخواهد شد. زیرا به موجب این گام ، باید اکثریت، در برابر اقلیتی که تحقیر می شوند، سر فرود آورند. اقلیتی که نه از توان نظامی و نه از قدرت اداری برخوردار است. به همین دلیل اطمینان دارم الحاق و مچ شدن یهودیان با دیگران از راه احراز رفاه اقتصادی بیشتر از سوی یهودیان،  امری محقق نشدنی است.
بی تردید، در کشورهایی که سامی ستیزی وجود دارد، دیدگاه های بنده در این زمینه با استقبال مواجه می شود. اما درکشورهای دیگر که یهودیان با رفاه و آسایش زندگی می کنند، این ایده ها با مخالفت شدید مواجه خواهد شد. برادران دینی من که خوشبخت تر هستند، هرگز با من موافقت نخواهند کرد، مگر اینکه تمسخر یهودیان [از سوی دیگران]را ببینند و آنگاه درس حقیقت را دریابند. چراکه هرچه سرکوبی سامی ستیزی طولانی تر شود، به همان اندازه، انفجار آن نیز شدیدتر و نابودکننده تر خواهد بود. رخنه یهودیان مهاجر به یک کشور به دلیل وجود امنیت ظاهری و نیز ارتقای آنان در طبقات اجتماعی آن ملت، دو عنصری هستند که اگر به طور جدی دست به دست هم بدهند، می توانند انقلابی به پا کنند. این نتیجه را از این ساده تر و روشن تر نمی توان بیان کرد.
من به جز حقیقت، در جستجوی هیچ چیز دیگر نیستم و این نتیجه را بر همین اساس به دست آورده ام. اما ممکن است یهودیانی که در رفاه زندگی می کنند به بنده اعتراض کنند و در برابر من مقاومت کنند. [اما باید توجه داشت که] به خطر افتادن این منافع و مصلحت های ویژه افراد مرفه چندان مهم نیست و می توان از آن چشم پوشی کرد. زیرا  مصلحت فقیران و ستمدیدگان بسیار مهم تر از مصالح این جمع [اندک] است.
ممکن است تصور اشتباهی بروز پیدا کند که با تحقق طرح من، ممکن است، موجب زیان دیدن و آسیب دیدن –هرچند اندک- ثروت ها و سرمایه هایی بشود که یهودیان اکنون در اختیار دارند. به همین دلیل در ا بتدا باید نسبت به این فهم اشتباه هشدار دهم و آنرا آسیب شناسی کنم. به همین دلیل،  همه امور مربوط به حقوق مالکیت را به طور کامل تشریح خواهم کرد. تا زمانی که طرح من یک قطعه ادبی به شمار آید، امور به همین شکل باقی خواهد ماند. فراتر از این، ممکن است به من اعتراض شود که تو با تعبیر «ما یک ملتیم... ملت واحد» بهانه ای به دست دیگران داده ای تا نسبت به نژاد سامی ستم ورزی کنند. به این ترتیب من در برابر الحاق یهودیان به جوامع و ملل مانع تراشی کرده ام، مسأله ای که در آستانه تحقق کامل بوده است. همچنین من روند الحاق یهودیان به جوامع پیرامونی خویش را با خطر روبرو کرده ام. این اعتراض زمانی به جاست که بتوان گفت یک نویسنده به تنهایی می تواند مانع از تحقق یک امر شود یا آنرا به خطر بیاندازد.
این اعتراض به طور مشخص در فرانسه بروز خواهد کرد. ممکن است در کشورهای دیگر نیز این اعتراض صورت گیرد. اما من به اعتراض یهودیان فرانسه پاسخ خواهم داد. زیرا آنان بارزترین مثال و مصداق برای سخن من هستند.

ادامه دارد

آمریکا و حقوق بشر

باوجود اختلاف‌نظر بر سر مبانی و بعضی مصادیق حقوق بشر، در میان فرهنگ‌ها، ادیان و ملت‌ها درمورد بعضی از مصادیق نقض حقوق انسان‌ها مانند سلب حیات غیرقانونی، محاکم ناعادلانه، تجاوز به حریم خصوصی قانونی افراد و ... اجماع وجود دارد به‌‌گونه‌ای که دولت‌ها نیز جلوگیری این‌گونه موارد را بدون هیچ قید و شرطی درقالب کنوانسیون‌های حقوق بشری پذیرفته‌اند. آنچه در این گزارش به‌عنوان مصادیق نقض حقوق بشر توسط آمریکا اشاره می‌شود نیز برخلاف رویه این کشور که در گزارش‌های خود علیه سایر کشورها بر روی مصادیق اختلافی متمرکز می‌شود تنها شامل مواردی است که تمامی دولت‌ها و ازجمله خود این کشور انجام آن‌را به‌عنوان نقض حقوق بشر درقالب تعهدات بین‌المللی پذیرفته‌اند. همچنین ذکر این نکته لازم است رابطه آمریکا با حقوق بشر تنها در نقض مستقیم حقوق بشر خلاصه نمی‌شود. به‌همین دلیل با نگاهی جامع به مسئله، می‌توان رابطه این کشور با مقوله حقوق بشر را در بخش بررسی نمود:
1. نحوه پیدایش ایالات متحده آمریکا
2. وضعیت حقوق مردم آمریکا
3. آمریکا و نقض سیستماتیک (سازمان‌دهی شده) حقوق بشر
4. آمریکا و تفسیر یکجانبه از حقوق بشر
5. آمریکا و سوء‌استفاده از حقوق بشر
6. آمریکا و نقض حقوق شهروندی
7. آمریکا و نقض حقوق بشر دوستانه
8. آمریکا و حمایت از نقض حقوق ملت‌ها

1. چگونگی پیدایش ایالات متحده آمریکا (حقوق بومیان)
متأسفانه یکی از اقدامات کاشفان اروپایی آمریکا که برای مردم این کشور به‌عنوان قهرمان شناخته شده‌اند، کشتار سرخپوستان و بومیان ساکن این سرزمین بوده است که از آن به‌عنوان طولانی‌ترین نسل‌کشی تاریخ یاد کرده‌اند. نحوه قتل‌عام و شکنجه این بومیان آنچنان وحشیانه است که شاید در طول تاریخ بی‌نظیر باشد. کتاب‌ها و خاطرات موجود درمورد نحوه این شکنجه‌ها، کوره‌های آدم‌شوری، تغییر جایزه برای سرخپوستان توسط دادگاه‌های آمریکا، نازا کردن آنان  و ... به‌خوبی نشان می‌دهد که تشکیل این کشور برپایه نقض حقوق بومیان آن بوده است.

2. وضعیت کلی مردم آمریکا (حقوقی)
طبق آخرین گزارش سالیانه درخواست امور خارجه چین درمورد نقض حقوق بشر در آمریکا (2008)
ـ ساکنین 12 سال و بالاتر در آمریکا 23 میلیون جرم خشونت‌آمیز یا دزدی را تجربه کرده‌اند،
ـ در آمریکا هر 31 دقیقه یک قتل، هر 5/8 دقیقه یک تجاوز به عنف و هر 5/14 ثانیه یک سرقت اتفاق می‌افتد،
ـ حدود 200 میلیون اسلحه شخصی که مالکیت شهروندان آمریکایی می‌باشد؛
ـ 35/1 میلیون دانش آموزی دبیرستانی حداقل یک بار با اسلحه زخمی‌شده یا مورد تهدید قرار گرفته‌اند.
ـ در سال تحصیلی 2007-2008، 34 دانش‌آموزی مدرسه دولتی شیکاگو کشته شدند.

3. آمریکا و نقض سیستماتیک (سازمان‌دهی شده) حقوق بشر
نقض حقوق توسط مأموران یا مقامات هر کشوری ممکن است اتفاق بیفتد، اما آنچه شاخص میزان تعهد یک کشور در رعایت حقوق بشر است، نحوه برخورد دستگاه قضایی و مقامات رده‌بالای آن کشور با چنین اقداماتی است. در صورتی‌که پس از اطلاع مقامات یک کشور از نقض حقوق بشر و درجایی که امکان برخورد با عاملان و آمران آن وجود دارد، هیچ‌گونه اقدامی صورت نگیرد می‌توان نتیجه گرفت که نقض حقوق بشر در این کشور موردی اتفاقی نبوده بلکه سیاست دائمی آن است. شواهد متعددی نشان‌دهنده آن است که چنین سیاستی در کشور آمریکا وجود دار که به یک نمونه اشاره می‌شود:
باراک‌اوباما، رئیس‌جمهور آمریکا، اعلام کرد افسران سازمان سیا را که در بازجویی‌های خشن و دردناک مظنونان تروریسم دست داشته‌اند، مورد پیگرد قانونی قرار نخواهد داد. از نظر وی «چون مأمورین سیا مطابق توصیه‌های قانونی زمان عمل کردند نباید محاکمه شوند». همچنین اضافه کرد که: «... صرف وقت کردن درجهت سرزنش گذشته‌ها چیزی را حل نمی‌کند».
در یادداشت‌های دادگستری آمریکا در زمان جرج‌بوش آورده است: «عریان کردن اجباری، زدن ضربه به‌صورت و شکم، دستکاری در تغذیه افراد، کوبیدن به دیوار کاذب، بستن افراد با زنجیر در حالت دردناک و استفاده از حشرات قطعاً شکنجه به حساب نمی‌آیند».
در چهار یادداشتی که از سال 2002 تا 2005 تهیه شده‌اند، کارشناسان حقوقی وزارت دادگستری دولت بوش، به زبان حقوقی و حرفه‌ای برای «سیلی زدن، زنجیر کردن دست و پای زندانیان، القای حس خفگی با آب» و سایر رفتارهای غیرانسانی در جریان بازجویی توصیه قانونی فراهم کرده‌اند.

4. آمریکا و تفسیر یکجانبه از حقوق بشر
چندی پیش یک سازمان غیردولتی مدافع حقوق (هم‌جنس‌بازان با فشار آمریکا به‌عنوان مقام مشورتی سازمان ملل پذیرفته شد و این اقدام از سوی رئیس‌جمهور این کشور به‌عنوان گامی برای نزدیک شدن سازمان ملل به آرمان‌هایی که براساس آنها بناشده‌اند و از سوی نماینده دائم این کشور در سازمان ملل به‌عنوان «تبلور پیشرفت اصول اعلامیه جهانی حقوق بشر! تعبیر گردید.
کاملاً آشکار است که رئیس‌جمهور این کشور خود را نماینده ملل متحد دانسته و از جانب آنان سخن می‌گوید و نماینده این کشور درصدد تحمیل تفسیر خویش بر اعلایمه جهانی حقوق بشر است، حال آنکه از ماده (16) این اعلامیه چنین برداشت می‌شود که خانواده تنها متشکل از «زن و مرد» می‌باشد. به‌نظر می‌رسد که هدف از ایجاد یکسری حقوق جعلی! از سوی سردمداران این کشور، منحرف نمودن ملت‌ها و دولت‌ها از پیگیری حقوق اصلی و اساسی خویش باشد. نمونه دیگری از این تفاسیر را می‌توان در جعل اصطلاحاتی چون دفاع پیش‌دستانه و ... یافت که بهانه‌ای برای حمله به کشورهایی چون عراق و ... شدند.

5. آمریکا و سوء‌استفاده از حقوق بشرمتأسفانه سردمداران آمریکا، همواره از حقوق بشر به‌عنوان ابزاری برای سرکوب ملت‌هایی که به‌نوعی برای منافع این دولت خطرناک به‌شمار می‌روند، استفاده نموده‌اند.
تبلیغات منفی علیه کشورهای اسلامی به‌ویژه زیر سؤال بردن احکام نورانی اسلام، حمله به کشورهایی چون افغانستان و پاکستان و عراق و کشتار غیرنظامیان به بهانه دفاع از حقوق بشر، دستگیری مسلمانان به‌ بهانه مبارزه با تروریسم و نمونه‌ای از این اقدامات می‌باشند.

6. آمریکا و نقض حقوق شهروندی
به‌دلیل موارد متعدد از نقض حقوق شهروندان آمریکایی تنها به چند نمونه اشاره می‌شود.
ـ تجاوز جنسی به مهاجران در بازداشت‌‌گاه‌های آمریکا (از دیده‌بان حقوق بشر 5/6/1389)
ـ اعدام خبرنگار سیاهپوست آمریکایی به‌دلیل قتل غیرعمد (خبرگزاری فارس از پایگاه اینترنتی آزاد کندی» 3/8/1389)
ـ اعدام افشاکنندگان جنایات جنگی آمریکا (خبرگزاری فارس از پایگاه خبری «گلوبال ویسرچ» 12/7/1389)
ـ پلیس به بچه‌های 6 ساله دستبند آهنی زده و آنها را به زندان می‌اندازد.                                
ـ آمریکا هرگونه اظهار نظر جدای از سیاست رسمی را تنبیه و توبیخ می‌کند (خبرنگاری فارس از نشریه آمریکایی «فارن پالیسی ژورنال»، 2/5/1389)
ـ ‌حریم خصوصی در ایالات متحده دیگر مفهومی ندارد (خبرگزاری فارس از پایگاه خبری «وال‌استریت ژورنال» 3/5/1389)
ـ غیربین‌الملل آزار و اذیت مسلمانان در آمریکا را محکوم کرد (خبرگزاری فارس، 20/6/1389).
ـ آزار و اذیت جنسی، شکنجه و 86 سال حبس برای زن دانشمند پاکستانی در آمریکا (خبرگزاری فارس، 17/7/1389).
ـ جاسوسی آمریکا در شبکه‌های اجتماعی رسماً افشا شد (خبرگزاری فارس، 23/7/1389).
ـ اعدام زن آمریکایی دارای اختلال حواس (خبرنگاری فارس، 7/1389).

7. آمریکا و نقض حقوق بشر دوستانه
کشور آمریکا در نقض حقوق بشر ید طولایی دارد که ذکر تمام موارد آنها در این مختصر ممکن نیست و لذا تنها به چند مورد از آنها اشاره می‌شود:
ـ به‌دلیل استفاده آمریکا از اورانیوم غنی‌شده در سلاح‌ها، تولد انسان سالم تا سه نسل آینده در عراق غیرممکن است (خبرگزاری فارس، 6/5/1389)
ـ گزارش شکنجه‌های جسمی و روحی در یک زندان مخفی آمریکا در افغانستان (خبرگزاری فارس، 26/7/1389)
ـ کشتن افغان‌ها و جمع‌آوری اسکلت انگشتان و کاسه سر آنها توسط نیروهای آمریکایی برای سرگرمی (خبرگزاری فارس، 12/7/1389)

8. آمریکا و حمایت از نقض حقوق ملت‌ها
آمریکا غیز از نقض سیستم حقوق بشر، با حمایت از کشورهای ناقض حقوق بشر مانند اسرائیل، انگلیس و دولت‌های کودتاگر در طول سالیان متمادی به‌عنوان دشمن شماره یک ملت‌ها شناخته می‌شود. حمایت از تجاوز عراق به ایران، سرکوب سازمان‌های آزادی‌بخش و سرنگونی دولت‌های برآورده از آرای مردم نشانگر مخالفت آشکار این دولت با دموکراسی است.
همچنین حمایت این کشور از گروه‌های تروریستی مانند سازمان مجاهدین خلق، طالبان و ... به‌خوبی دروغ بدن شعارهای مردم‌فریب آنان را برملا می‌سازد.
به‌کارگیری رسانه‌های تبلیغاتی جهت دخالت در امور داخلی کشورها، حمایت از تولید قاچاق مواد مخدر، استفاده ابزاری از زنان، رواج انحرافات اخلاقی منجر به تضعیف نهاد خانواده و اعمال خشونت علیه زنان و کودکان نمونه‌های دیگری از نقض حقوق بشر توسط دولت آمریکاست که بررسی تمام آنها در این مقال نمی‌گنجد.

 

آمریکا ...

*در آمریکا هر 31 دقیقه یک قتل، در هر 5.8 دقیقه یک تجاوز به‎عنف و هر 14.5 ثانیه یک سرقت اتفاق می‌افتد .